Friday, December 24, 2010

دُن کاسمورو

Dom Casmurro

Machado de Assis




نویسنده: ماشادو د ِ آسیس
ترجمان: عبدالله کوثری
ناشر: نی
چاپ اول، سال 1389
قطع وزیری
تک جلد، 347 صفحه
7000 تومان
شروع ِ دوباره ِ کتاب خواندن بعد از پنج‌-شیش ماه بیعاری از آن کارهایی است که اگر اصلن آدم روش بشود هم باز سخت است. در کیس ِ این موقعیتها ِ بحرانی که همیشه پا ِ حیثیت‌ام به عنوان یک خواننده وسط است دو-سه‌تا در-رو ِ خوب برای ِِ خروج از دوره ِ رکود دارم. به هر حال مقاومت در برابر بعضی کتابها ِ سَبُک ِ خوش‌خوان سخت‌تر است، ناجور. داشته‌باشید از این دست "خداحافظ گاری کوپر" و "دیوانگی در بروکلین" را. اما در کیس ِ دیگری از این موقعیتها، خواننده یا به کتب مذکور دسترسی ندارد و یا از بس دوره‌ها ِ رکودش زیاد شده‌است که همان فوق‌الذکرها هم افاقه نمی‌کنند. گندش بزنند -وقف کنید-، این مدرنیته ِ هم با این ابزارآلات ِ انترنیتیش این رکود ِ کذایی را بدتر میکند. مینیمال و اصطلاحن "گودر" هم که معلوم‌الحال‌اند. در ادامه‌ی این کیس ِ دیگری که اشاره کردم، خواننده اکر در اندازه ِ بنده خرشانس باشد، یک معلم ادبیات سابق پیدا می‌کند که یکی از کتاب‌های تروتمیزش را مفتی بلند کند و بعد دو-سه‌ماه از قضیه یادش بی‌افتد و کتاب را بازکند و دو روزه از رکود خارج شود. یعنی الآن حاضرم در خط پنجم بجا ِ "بعضی کتابها ِ سبک ِ خوشخوان" از "بعضی کتابها ِ وزین و خوشساخت ِ خوشخوان" اضافه کنم، نه که قصد بی‌ادبی به ساحت "اوستر" یا "گاری" داشته باشم‌ها، فقط وزین نیستند دیگر، زور که نیست.
***
"دون کاسمورو" بر دست دیگر، کتاب نسبتن وزینیست. بالاخره هرچه باشد خود ِ کتاب جای ِ بابابزرگ همه ِ آن در-روهاست. نویسنده ِ کتاب، ماشادو د ِ آسیس از آن رومانتیست-رئالیست های قرن نوزده است. در برزیل متولد شده و اگر به ویکی‌پدیا اعتمادی است همان جا هم درگذشت ِ است. طرف‌های ما عمومن با دو کتاب "دون کاسمورو" و "خاطرات پس از مرگ براسکوباس" می‌شناسندش. کتاب‌هایش را هم در ایران عمومن (آن‌چه من خوانده‌ام و دیده‌ام) عبدالله کوثری ترجمه کرده ‌است. دو کتابی که من از د ِ آسیس خوانده‌ام و نام برده‌ام هر دو قابل توجه‌اند. به شخصه نمی توانم با نقد‌ها ِ توی مقدمه ِ هیچ کدام از کتاب‌ها موافقت کنم اما به هر حال سلقه‌ای است دیگر.
***
حوصله و وقت تعریف پلات دون کاسمورو را ندارم، خود کتاب را اگر بردارید پشتش چیزهایی نوشته. در کل کتاب گونه‌ای از خاطره‌نویسی است. در واقع کتاب یادداشت‌ها ِ بنیتیو سانتیاگو ِ سالخورده است که دارد داستان پر حرارت عشق دوران جوانی‌اش را تعریف می‌کند. از فصل اول که خود سانتیاگو می‌گویید که قصدش نعریف چیست، تمام جریان جوری پیش می‌رود که خواننده تنها با اطلاعات و حوادثی از زندگی راوی برخورد می‌کند که به نحوی با موضوع اصلی در ارتباطند و به همین دلیل حتی راوی نه تنها از طفولیت شروع نمی‌کند که از خیر هر سالی هم که ارتباطی با موضوع ندارد می‌گذرد.
پشت جلد کتاب و در مقدمه به صراحت ذکر شده که در طول داستان اما، خواننده در می‌یابد که راوی قابل اطمینان نیست و اعتمادی به وقایعی که تعریف می‌کند نیست و به عبارتی راوی همچین بی‌طرف و در سلامت روانی نیست. به شدت با این قضاوت مقدمه و پشت‌جلد مخالفم، در طول داستان خود راوی بر نامطمئن بودنش از بعضی از جزئیات تاکید می‌کند و در طول داستان هم مشخص است که مدت زمان طولانی‌ای از تمام ماجرا می‌گذرد و خاطره ها محو شده‌اند، اما هیچ‌گاه روایتی و با عملی آن‌چنان غیر منطقی مطرح نمی‌شود که صلاحیت راوی را زیر سوال ببرد. اتفاقن در طول کتاب راوی رفرنس های نسبتن کم‌نظیری را به طور مکرر – اعم از ادبی، یک‌کم سینمایی و سیاسی – استفاده می‌کند که پرونده ضعف حافظه‌اش را می‌بندد.
***
کتاب در کل بسی روان است و بیش‌تر از یک روز وقت نمی‌گیرد. صد و اندی فصل ِکوتاه دارد که نهایتن شیش-هفت‌صفحه‌ای طول می‌یابند و تا آن‌جا که حافظه یاری‌ام می‌کند در تمام آنها راوی در انتها و یا ابتدا خواننده را مخاطب قرار می‌دهد. کتاب، چاپ ِ نشر نی است و کاغذ و چاپ و جلدش تغریف کردنی‌است، خوب است. سوتی و یا اشکالی به چشمم نخورد. قابل ذکر که مترجم خودش ترجمه ِ انگلیسی کتاب را ترجمه کرده و کارش به شدت راحت‌تر شده‌است، مترجم انگلیسی-زبان پانویس‌ها ِ بسیار کاملی قرار داده است. طبعن چون ترجمه ِ دیگری از د ِ آسیس موجود نیست مقایسه‌ای هم نمی‌کنم.
***
"گفتم: «خب چشم‌های اوست.»
«من هم نگفتم چشم دیگری است. »
دایی کوسمه گفت: «چشم‌های فکوری دارد. »
ژوزه دیاز اضافه کرد: «شک ندارم. اما شاید حرف دونا ژوستینا هم تا حدودی درست باشد. وجود فلان چیز، چیز دیگر را نفی نمی‌کند، فکور بودن هم خیلی خوب با کنجکاوی طبیعی جور می‌شود. اسکوبار فضول است، حرف ندارد، اما... »
مادرم گفت: «به نظر من که جوان خیلی جدیی است. »
ژوزه دیاز، برای آن‌که با مادرم درنیفتد فوری گفت: «دقیقن. »"


Thursday, November 18, 2010

زبان، ژانر و کاور

در زمینه‌ی پژوهش‌های زبانی و تفاوت‌های تأثیرگذاری زبان‌های مختلف کاملن گنگم، نه هنوز تونستم مطالعه درست-درمانی داشته باشم و نه واقعن الآن زمانش موجوده، به هر حال به عنوان یک شنونده‌ی نسبتن کهنه‌کار هم که شده جزئیاتی وجود داره که می‌تونم تشخیص بدم. به طور مثال در مورد نسخه‌های مختلف از یک آهنگ واحد که در زبان‌های مختلف ضبط شده‌اند – به شرطی که تفاوت‌های فاحش موسیقیایی وجود نداشته باشد – همیشه این نکته‌ خودنمایی می‌کند که زبانی از زبانی دیگر نه تنها اثری متفاوت دارد بلکه فضاسازی مجزایی نیز ایجاد می‌کند. این تفاوت، با توجه به عنصر فضا ساز، باعث می‌شه که زبان‌های مشخصی برای ژانرهای مشخصی قالب محصوب شوند. باور عمومی از فرهنگ‌های مختلف هم عمومن به این تفاوت‌ها دامن میزند، به عنوان مثال با "رمانتیک" حصاب کردن زبانی مانند فرانسه عملن ما این زبان رو به خاطر عامل فرهنگی از سبک‌های جدیدتر مثل راک و حتی نسخه‌های ملودیک‌تر متال کنار می‌گذاریم – حال آنکه در عمل هم تلاش‌های این زبان برای چنین ‌سبک‌هایی چیز گوش‌نوازی از کار در نمی‌آید – ولی در عوض راهش را برای ژانر‌های "رمانتیک"تری مثل پاپ و یا شانتو(ز) –اگر اشتباه نکم– باز می‌کند. در نظر من تا این جای قضیه باید خیلی مشخص و واضح باشه، ولی اونجایی که قضیه دچار پیچ میشه اینجاست که در کیس اون ترک های همسان، حتی با وجود نوستالژی برای یکی از ورژن‌ها باز هم قسمت‌هایی در آهنگ وجود دارند که در نسخه نامأنوس اثر بیش‌تری دارند.

برای این مورد من دو نمونه‌ی آماده دارم، اول دو نسخه‌ی انگلیسی و فرانسوی ترک "Bang Bang" است که به ترتیب اجرای نانسی سیناترا و دالیدا هست و دوم نسخه‌های ایتالیایی و فرانسوی ِ "A cas a d’Irene" است. در مورد اول نوستالژی اجرای سیناترا و بی‌دقتی موسیقیایی نسخه فرانسوی حس‌آمیزی با نسخه فرانسوی را به شدت سخت و سلیقه‌ای می‌کند. لازم به ذکر است که نسخه فرانسوی حتی اگر بخواهیم منصف هم باشیم باز هم بسیار خنده دار است بیش‌تر بخاطر تبدیل بی‌تناسب وزن نسخه شناخته شده به چیزی شبیه شش و هشت ویولن ایرانی. در مورد نسخه دوم به نظرم بررسی لذت بخش‌تر است. در این مورد نسخه‌ی اصلی نسخه‌ی ایتالیایی است که در مقایسه، در قوت صدای خواننده و در شناخت موسیقی وی کم‌ می‌آورد. علاوه بر این پیروزی‌های غیر زبانی، تأکید خواننده‌ی فرانسوی زبان بر "ر" ها و تکیه‌های متفاوتی که وی بر کلمات می‌گذارد با وجود ثابت بودن آهنگ، قطعه را تأثیر گذارتر می‌کند.

Bang Bang: Nancy Sinatra – Dalida
A cas a d’Irene: Nico Fidenco – Sasha Distel

Wednesday, November 10, 2010

Note #6: Transmutation

دانلد داک هر وقت از حموم میاد بیرون یه حوله‌ای رو بسته دور کمرش اینو در نظر بگیر با این که این یارو کلن به صورت عادی فقط یه پیرهن تنشه! حالا حوله که میفته، یارو سرخ میشه یک‌ساعت می‌دو ِ که یه وقت چیزی دیده نشه.
این یعنی استحاله‌ی موقعیت به اقتضای تناسبات محلی.

Tuesday, August 24, 2010

The Giver


نویسنده: لوویس لوری
ترجمان: کیوان عبیدی آشتیانی
ناشر: چشمه
چاپ اول، سال 1379
قطع وزیری
تک جلد، 191 صفحه
950 تومان

یکی از نکات مثبت وضع کتاب و انتشارات ِ داغون ِ ایران، چاپ ناپیوسته بعضی از کتب سریالی است. وقتی نویسنده نمی‌تواند سریالی بنویسد، و می‌نویسد، جلد اول ِ سریال می‌تواند اثری مناسب باشد حال آن‌که هرچه جلوتر می‌رود مانند جوی لجنی است که "هِی" همش می‌زنند. به لطف این چاله‌ی انتشاراتی بعضی از این سریال‌ها، به صورت تک قسمتی ترجمه می‌شوند.

سه‌گانه‌ی "بخشنده" نوشته‌ی "لوویس لوری" نمونه‌ی یکی از این معضلات است. جلد اول که همان بخشنده است، از زبان خاصی برخوردار نیست ولی کتاب بدلیل انتخاب سوژه‌ی مناسب و گروه سنی مرتب به میزان قابل ملاحظه‌ای تحمل‌پذیر است. دو جلد بعدی و پایانی کتاب که خوشبختانه به فارسی ترجمه نشدن – هنوز متوجه نشدم که چرا ترجمه نشدند ولی نشدند – نمونه‌های کاملی از افتضاح ادبی هستند. کش دادن سوژه‌ی کتاب اول که خودش اثری کوتاه بشمار می‌رود، و جمع کردن شخصیت‌های جلد اول در جلد پایانی در کتابی که در آخر ِ کتاب ِ اول تمام شدن داستانش به طور کامل به خواننده القا می‌شود اگر کاری کاملن اشتباه نباشد – که فکر نمی‌کنم باشد – نه از هر نویسنده بر نمی‌آید و نه برای هر ژانر داستانی است.

نمایشگاه کتاب امسال کتاب دیگری از لوری را از نشر دیگری خریدم. نام کتاب به "پرنیان و پسرک" ترجمه شده – کلن ایرانی‌ها دست توی اسم کتاب و فیلم نبرند نمی‌شود، برای چی "پسرک" را اضافه کردند نمی‌دانم – زمان نگارش کتاب بعد از بخشنده است و ادامه‌ی تاکیید نویسنده بر روی سوژه‌ی انسانی بخشنده قابل تشخیص است اما به هر حال یا ترجمه‌ی به‌چسبی ندارد یا کلن روایت داستان از اول مشکل داشته است. اثر را حتی به تنهایی هم به قابل تحملی بخشنده نمی‌دانم.

در روزگاری که "فانتزی" ترجمه نمی‌شود یا اگر هم می‌شود فانتزی‌های دسته چندم ترجمه می‌شود همین‌ها هم خوب "قنیمت" ایست. ملت دارند خودشان را هلاک می‌کنند بلکن در "ع.ت.ف" خودکفا شویم.


1- The Giver, Barnes & Nobel, April 1993

2- سایت شخصی نویسنده در این آدرس قابل دسترسی است.

3- The Gossamer, Barnes & Nobel, April 2006

4- علمی، تخیلی، فانتزی – فعالیت‌های این چنینی به طور حرفه‌ای توسط گروه ادبیات گمانه‌زن دنبال می‌شود که توسط پیوند آکادمی فانتزی قابل دسترسی است.

Thursday, August 12, 2010

Note #5

یکی از "فارق‌التحصیلای" 83 که نه می‌شناسم نه می‌خوام بشناسم -سمپادی جماعت هر چی هم هی یادش بدن که شماها فلانید تهش یه چیزیش می‌شه، کلن کلمون باد داره- لای چرک‌نویس‌های قدیمیش شعری پیدا کرده، هالا بماند که نصفه سمپادی‌ها هم جو این شعر‌سازی‌ها یه وقتی گرفتَتِشون، این یه بیتش الان خیلی نوستالُژی داره:

ز “اسفندفر” کسی آرد پیامی
اگر از حرف او فهمد کلامی
(تودماغی و غیر قابل فهم حرف می زد)

سال سوم سادات بود ولی شیمیمونُ بست واسه کنکور رفت پی‌ ِ کارش، حالا مرد می‌خواد درستش کنه!
محمد که حوزست، حسین هم که المپیک ِ، محمدجواد که نیست، پیش کلن به فناست. ولی الان تَفتَم خوب می‌آد، سوژه هم نداریم.