3 hours in a café would not lead to something else:
بوی بُز میاد
، بُز فقط بَچَش خوبه
، و من احساس مرگ میکنم
آهنگسازشو نمیشناسم
، سوژَش باید بیاد
، و من احساس مرگ میکنم
خوبه، بخور جون بگیری
، غلط بکنم یکی دیگه بگم
، و من احساس مرگ میکنم
احساس لرزش میکنم
، شعر ِش منظورم نبود
، و من احساس مرگ میکنم
فالشو بگیر، خُش شده
، مصراع بعد، فُلُپ قُلُپ قُلُپ
، و من احساس مرگ میکنم
کَس ِ دیگهای هم برای یک ثانیه تو خونه نیست
، آخرای فیلم ِ
، و من هنوز احساس مرگ میکنم
No comments:
Post a Comment