Sunday, April 24, 2011

سرخ‌وسیاه




نویسنده: هانری بیل، ستاندال
ترجمان: مهدی سحابی
ناشر: مرکز
چاپ اول، 1387
قطع وزیری
تک جلد ِ سخت، 699 صفحه 
11500 تومان
سرخ‌وسیاه بدون ِ تردید یکی از معدود تجربه‌ها ِ کم‌نظیر ِ کتاب‌خوانی‌ست، در مفهوم ِ کلاسیک، یک شاهکار ِ واقعی. نمود ِ واقعی ِ آن‌چه ادبیات ِ کلاسیک ِ قرن ِ بیستم نامیده‌می‌شود. حال آن‌که، آن‌چه که شاهکار ِ اصلی تلقی‌می‌شود، نگارش ِ اثر در اوایل ِ قرن ِ نوزدهم است. سْتاندال در زمان ِ خود ساختارها‌ای را زیر ِ پا گذاشته که پیش از آن بنا ِ تمام ِ ادبیات ِ کلاسیک در نظر گرفته‌می‌شده‌است. بررسی ِ حالات ِ درونی ِ شخصیت‌ها، پرداختن به منازعات ِ درونی و تغییر ِ زبان ِ مطابق با سلف-دیالوگ‌‌ها به‌جا ِ تفسیر ِ دقیق ِ فضاها و یا توصیف‌ها ِ طولانی در آثار ِ نویسندگانی چون خواهران ِ بْرُنتِه –قابل ذکرست که خود ِ خواهران ِ برونته البته نثر ِ ادبی ِ مدرن‌تری نسبت به بقیه ِ دوستان ِ قرن نوزدهمی دارند، چه خوشمان بیاید و چه نه– تمام ِ آن عناصری هستند که سرخ‌وسیاه را امروزه به یکی از معتبرترین کتب ِ مرجع ِ ادبیات و تاریخ ِ فرانسه و غرب تبدیل می‌کنند، هرچند همین ترفندها و ویژگی‌ها ستاندال را در "قرن ِ جِلف" ِ  نوزدهم به نویسنده‌ای ناشناس و مفلس تبدیل کرده‌بوده‌اند که تیراژ ِ کتب‌َش از سی نسخه فرا(تر) نمی‌رفته‌است. ستاندال به اعتبار ِ همین جنجال‌ها، حسابرسی‌ها و گفتگوها ِ درونی در آثارَش می‌تواند به عنوان ِ آغازگر ِ نهضتی شمرده‌شود که در قرن ِ بعد شاهد ِ نویسندگانی چون آرتور شْنیتسلِر بود.

جدایْ از ساختار، نویسنده داستان ِ ظهور و افول ِ ناپلئونی ِ روستازاده ِ جوانی، ژولِیَن سُورِل، را دنبال می‌کند که مرامش باساختارها ِ کمی بورژوازی-کمی فئودالی ِ دوران‌اش سازگار نیست و خواستار سهمی بیش‌تر از طبقه‌ی اجتماعی‌اش است. هرچند پلات متمرکز بر زندگی ِ این قهرمان ِ روستایی‌ست؛ رفرنس‌ها، اشارات، انتقادها و کنایه‌ها ِ سیاسی و در کل تاریخ‌نگاری ِ سال ِ 1830 –هرچند خطرناک و سربربادده– به نظر در نظر ِ ستاندال از جایگاه ِ بالاتری از توجه قرار داشته‌اند. این توجه آن‌جا کاملن مشهود است که نویسنده برای رفع پاره‌ای از حملات ِ احتمالی دست به جعل ِ یادداشتی از ناشر می‌زند و یا در خلال ِ کتاب، نظر ِ نامساعد ِ ناشر را دلیل ِ در لفافه‌گویی ِ بخشی از متن می‌شمارد. این شور ِ ستاندال برای این بازی ِ سیاسی حتا در پلات هم آشکار است، تمام جاه‌طلبی‌ها و احساس‌وظیفه‌‌کردن‌ها ِ سورل ِ جوان چنان بر مبنایی ناپلئونی استوارند که او را مستقیمن با نهاد‌هایی چون کلیسا ِ کاتولیک، اسقف‌ها، کشیش‌ها و یا نظام ِ سلطنت، شوالیه‌ها و اشراف‌زادگان رودررو می‌کنند.

در جلد ِ اول ِ کتاب –و یا ظهور ِ سورل– پسرک ِ روستایی با آمیزه‌ای از احساست ِ منفعت‌طلبانه، جاه‌طلبانه و هزارویک صفت ِ "طلبانه" ِ دیگر تصویر می‌شود که همگی مورد ِ نیاز ِ فردی‌ست که می‌خواهد از بچه ِ ‌چوب‌بری به سمت ِ اسقف ِ اعظم برسد و در نتیجه از هیچ‌کاری، هیچ کاری، دریغ نمی‌کند و تنها از غرورش و منافعش حرف‌شنوی دارد تا آن‌جا که حتی در وهله ِ اول به رابطه‌ای با همسر کارگزارش به عنوان وظیفه‌ نگاه‌می‌کند.
حال آن‌که در جلد ِ دوم –به هم‌این ترتیب، افول یا سقوط ِ ژولین– شخصیت ِ قهرمان دگرگون می‌شود که باور ِ اشتباهات ِ مرگباری که متحمل می‌شود با تقریب ِ منصفانه‌ای از تخیل به دور است. شخصیت ِ سودجو ناگهان جا ِ خود را با عاشقی افلاطونی چنان با سرعت عوض می‌کند که خواننده حتا در پایان ِ داستان هنوز به دنبال ِ ‌ژولین سورلی است که احتمالن در جلد اول، حتا با وجود ِ رذالت‌های غیر ِ عمدی‌اش، بیش‌تر دوست می‌داشته‌است.


به نظرم یکی از دلایل غریبی ِ بیش از اندازه ِ کتاب هم‌این کنش‌ها ِ خارج ِ عادت ِ سه شخصیت ِ محوری ِ ژولین و دو معشوق‌اش ماتیلد ِ پاریسی و خانم ِ دو-رِنال ِ شهرستانی‌ست. داستان در فضایی اتفاق می‌افتد که بقیه‌ ِ شخصیت‌ها رفتاری کمابیش "دوما‌ای" دارند و به سبک ِ سیاهی‌لشگرها ِ کتابی چون کنتْ دو-مونت‌کریستو  عمل می‌کنند در حالی که سه شخصیت ِ محوری رفتارها ِ هیستِریک و روانی‌ای از خود نشان می‌دهند –به طرز ِ مشهودی در سلف-دیالوگ‌ها– که بیش‌تر مطابق ِ شخصیت‌پردازی ِ آثاری چون فرولاین اِلزه و یا ستوان گوستل است. این شخصیت‌پردازی ِ بر پایه‌ ِ حالات ِ روانی یحتمل همان عاملی بوده که باعث ِ ناموفقیت اثر در زمان ِ خود، مرقوبیت ِ کلاسیک ِ اثر در زمان حاضر، و نچسب بودن ِ شخصیت ِ ژولین –نه از نظر ِ جذابیت که از نظر ِ "همزات‌پنداری" با روان ِ نه‌چندان قهرمانانه‌ ِ ژولین– برای خواننده‌ای مثل ِ من است که انتظار ِ قهرمانی این‌چنین مورسوای را در رمانی آن‌چنان کلاسیک و سیاسی ندارد!

پس‌نوشت: چاپ ِ کتاب، تمیز و ترجمه،‌ با توجه به سلیقه‌ای بودن خوب‌ست که از ترکیب ِ سحابی-مرکز انتظار می‌رود. هرچند به نظر می‌آید تعداد ِ بالا ِ صفحات ِ کتاب به مذاق و قدرت ِ ویراستار خوش نیامده‌است، جلد ِ اول بی‌اشکال و تمیز است، اشکالات ِ املایی و چاپی از جلد دوم شروع شده و نزدیک‌ها ِ ته ِ کتاب زیاد می‌شود.

2 comments:

محمّد said...

آقا این جمله های بلند الآن تعمّدی ئه ؟... میگم فارس میخوای بنویسی یا فرانسوی ؟

Unknown said...

نه اگه فرانسوی بودن ِ به بلندی باشه کاملن فارسی ِ ...
از قرار معتبر فرانسویا تو نوشتن اتفاقن خیلی صرف ِجوَن برعکس مکالمشون...