Friday, September 9, 2011

Note #9: The Rejection

John got rejected. It was literally the first time in john’s entire life that someone had deliberately refused to accept him. Someone had actually disliked him, disapproved and disqualified. John was experiencing something completely new. His whole world was coming apart, nice and easy. In the past nineteen years John had got used to being the best, being above the standards, being wanted and somehow valuable. Now he was just a name with a label, John Doe: Rejected. John had lost the thing, his thing, that single thing which made John who he was; or at least that was how John felt. Like any other normal human being, the first thing John thought of was to kill himself. Taking a dozen cold pills and leaving a note rationalizing everything and saying sorry to a few people he knew. And again like many of those normal people it did not take John more than three or four liters of chocolate-flavored ice cream to forget all about the suicide and think of a fresh start; or at least that was how John thought. The fact, though, was that nothing was like before. Nothing was even close to fine or a fresh start. Something had totally changed about John. Something so tiny that he could not even notice; or at least that was how John would have thought. John Doe was dead.

Saturday, June 25, 2011

Note #8: Outrageous


به باد رفتم رفت ِ پِی ِ کارش. الان یک هفته‌ای می‌شه. مُفتَزَهانَست! اَوْتْر ِیجِس ِ! اگر یه‌کم چیزی از ازت‌نفس و اینا مونده‌بود، تا هالا با رولت‌روسی‌ای چیزی شرم رو کم‌کرده‌بودم. افتادم فیلم‌هایی رو نگاه‌می‌کنم خجالت‌آور. دو سااَت آی‌اِم‌دی‌بی رو می‌گردم هرچی فیلم ِ پنیری و رمانس و کمدی َ رو لیست می‌کنم نیگاه‌می‌کنم. انگارنه‌انگارم که خیر ِ سرم الان یه‌ماه ِ مجمواِه فیلم‌های بونواِل داره رو میز خاک می‌خوره.
افتزاه‌تر، کتاب خوندنم‌هم تَتیل‌شده هم‌چنین. قصر‌به‌قصر ِ سلین بقل همون بونواِل‌ها داره زجه می‌زنه. کتاب مقدس آخرای اَتیقش گیر‌کرده و به قول حسین الخ. این اوباشی‌گری ِ فرهنگی هال هم می‌ده بدمَسَب. از اون ترف ابن گیلتی‌کانشس‌ ِ لَنَتی‌ام دهن آدمو سرویس می‌کنه. اون همه قر زدم و زدم و زدم و زدم به جون میرزا که در ِ هم‌کتابخوانی تخته‌شده خجالت بکشید و این‌ها، بد اِیْن ِ گاو الان که فراخوان اومده هی هیچ قلتی نمی‌کنم. سمت ِ پروژه تفت ِ ارباب‌هلقه‌ها‌ هم نمی‌رم که گریم درمی‌اد.
پی‌نوشت: یه مدتی ِ هی ملت میزنن، اَکس تزینی نیست.

Friday, May 20, 2011

Note #7: این یک ماه و اندی ِ آخر


یه ماه مونده و اَندی. الان دقیقن یادم نمی‌آد َاندی مال ِ بیش‌تر از نیم بود یا خُردی. ملت مثکه دارن نرمال می‌شن دوباره. هم‌کتاب‌خوانی فراخوان می‌ده و از این حرفا. میرزا می‌گفت موسیقی ِ آب ِ گرم ِ بوکوفسکی رو بخون، فراخوان ِ بعدی اینه. گشتم خودم و کشتیَم پیداش کردم الان فراخوان ِ شب‌های سفید ِ داستایِِفسکی اومده. همین که کلن فراخوان اومده رازیَم. کم‌لطفی‌های دوستان رو ملالی نیست.
انقد زور داره آدم ضل ِ تابستون ترم داشته باشه. این ترکیب ِ ترم ِ تابستانی سر جمع چیز ِ نحصی ِ. همه دارن تعطیل می‌شن بد آدم باید پاشه بره سر ِ کلاس ِ ریاضیات کاربردی بشینه انتگرال بگیره. دیگه غرولند کردن هم حال نمی‌ده. یه نفره حال نمی‌ده یعنی. به نظر می‌رسه امت کفار حال می‌کنن وسط تابستون برن سر ِ کلاس به این لوسی. گوارا ِ وجود.
ارباب حلقه‌ها رو زبان اصلی دوباره شروع کردم. هنوز نفهمیدم کرم ِمترجم‌های فارسی کتاب چی بوده. زبان اصلی انقد راحت می‌ر ه جلو بعد ترجم‌ش آدم رو به عظما نازل می‌کنه. به قول ِ جناب استادی هر وقت تموم شد تفت‌ش می‌دم تا هم‌این‌جا کلی می‌شه بستش به این‌وراون‌ور.

Friday, May 13, 2011

دریم ستُوری




نویسنده: آرتور شنیتسلِر
ترجمان: جی. اِم. کِیو. دِیویس
ناشر: کتاب‌های پنگوئن
چاپ اول، 1999
قطع –غیر ِ استاندارد-
تک جلد ، 99 صفحه 
9.99 پوند
بدبختی ِ خواندن ِ کتاب ِ ترجمه وقتی تو ِ چشم می‌زند که کتاب ِ مورد ِ نظر، مورد ِ بحث‌انگیزی باشد. وقتی نمی‌شود فهمید آیا این‌که می‌خوانیم واقعن همان است که نویسنده نوشته؟ درِیم‌ستُوری(1925) یکی از این موارد ِ پدر درآوَر است: در ایران اجازه ِ ترجمه و انتشار نمی‌یابد، به‌َش منتسب است که اروتیک است و اقتباس سینمایی ِ کوبریک‌ش  معلوم‌الحال است –کار ندارم که باور عموم است که اروتیکا ِ فیلم عملگر ِ منفی است، آر-رِیتِد است بالاخره–. ولی هم‌چنان بعد از خواندن ِ ترجمه ِ انگلیسی نمی‌توانم بفهمم چرا ترجمه ِ فارسی‌ش اجازه انتشار نمی‌یابد. اگر آن‌چه شنیتسلِر نوشته بی هیچ سانسور و کم‌وکاستی هم‌این ترجمه ِ انگلیسی باشد، چرا به فارسی ترجمه نمی‌شود سوال ِ معتبری‌ست.
خط ِ روایی داستان منطبق با سیر فیلم‌ش است. شاید یک یا دو ملاقات ِ کم‌تر-بیش‌تر در کتاب. هرچند به نظرم از آلبِرتاین ِ کتاب به آلیس ِ فیلم مقدار زیادی از منفعل بودن ِ شخصیت کم شده‌ست. از یک خانه‌دار که در کل کتاب تنها حضور جدی‌ش قبول ِ امکان خیانت به فرِیدولین و روایت خواب ِ خیانت‌انگیزَش است به شخصیت ِ از نظر ذهنی پیچیده‌تر ِ فیلم. تفاوت می‌تواند به تمرکز متفاوت فیلم و کتاب نسبت داده شود البته. تلاش ِ روان‌شناس‌انه ِ شنیتسلر ِ یُخده فروید-اندیش بر اخلاق حاکم بر موقعیت در ذهن ِ فرِیدولین در برابر رابطه‌نگری ِ کلی ِ کوبریک در فیلم. نکته ِ بسیار جالب در فصل‌های ابتدایی ِ داستان عزم راسخ ِ فریدولین برای اثبات ِ ترسو نبودن است. صفت بزدل بودن به عنوان ِ اتیکتی کاملن مرصوم برای یهودی‌ها ِ غیر ِ آریایی در زمان ِ شنیتسلر چنان نوسنده را آزار داده که فریدولین برای اثبات همین شجاعت به خودش درگیر ِ شب‌نشینی ِ اسرارآمیز و پیامد‌های روانی ِ بعدی می‌شود.
اگر سیر تحول را با گذشت زمان در نظر بگیریم، فرولاین‌الزِه(1926) که درست سال ِ بعد از دریم‌ستُوری نوشته شده هرچند کم‌تر جدی اما بافت ِ روان‌شناس‌انه ِ قوی‌تر و روایت ِ فکری مدرن‌تری دارد. حیف پلات‌ش حول ِ خواب نمی‌گذرد. یحتمل بلند‌تر بودن، معتدل‌تر بودن و جامعیت دریم‌ستُوری‌ست که ماندگارتر و متفاوت‌ترَش می‌کند از آثار ِ دیگری چون فرولاین‌الزِه و یا ستوان‌گوستل.